سلام...
چندی پیش با یک جمع فرهنگی و مذهبی صحبت میکردیم، درمیانه توضیحات من یکی از دوستان گفت: ببین فلانی ، این چیزهایی که گفتی خیلی خوبن خیلی، ولی نه برای الان. تو باید در دهه شصت زندگی میکردی!؟!؟ و من با تاییدات سر حضرات حاضر رسما خفه خون گرفتم و لبخندی از سر اجبار روانه افراد حاضر کردم و سخت بغضم را فرو دادم. تا آخر جلسه چیزی نمی شنیدم.با خودم در کلنجاری خاموش بودم، آیا حرف من اینقدر پرت بود یا من نازک نارنجیم که ناراحت شدم و یا ایشان رسما به من فحش دادند؟هرچه قدر بیشتر فکر کردم، به این نتیجه رسیدم که هیچ بدی از دهه شصت در ذهن ندارم، راستی مگر دهه شصت چه اشکالی دارد که من ناراحت شدم....
جز اینست که دهه شصت، اوج ایثار، فداکاری، برکت و شادابی یک ملت در روزهای سخت است. اوج رشادت های دلیر مردانی سخت تر از آهن آبدیده و شیر زنانی راست قامت. دهه آرمان های انقلابی با مردان و زنان خدایی. دهه شصت اوج عزت و اقتدار امتی مظلوم و شریف است. دهه شصت اوج ایمان به وعده خدا با دست هایی خالیست. دهه شصت برترین دهه زندگی ملت ایران و امت اسلام بوده است، سال های طلایی برای شکستن مرزهای استعمار در میان امت اسلام به رهبری مردی آسمانی.
دهه شصت، دهه زندگی بر مدار آرمان های خداییست. دهه شصت تنها نوع زیست بشر در این جهان وحشی برای پیروزی حق بر باطل و برافراشتن پرچم لا اله الا الله در اقصی نقاط جهان است.
آری دهه شصت یک برند انقلابیست، دهه ای که در آن مردانی سروقامت درخشیدنند، زنانی غیور همراهی شان کردنند، کودکانی زاده شدند که اکنون چون پدران خود مردانه در غربت رشادت می کنند و زنانی که چون مادرانشان طعم طعنه ها را به جان میخرند و صبور و نجیب اند و فرزندانی تربیت میکنند که تا بیست و چند سال دگر اسراییلی بر روی زمین باقی نمی گذارند انشالله.
نسل زنان و مردان دهه شصت همچنان ادامه دارد....
پ.ن1: خواندن مطلبی با عنوان یک سوال... در وبلاگ راه و بیراه من را به نوشتن مشغولیات ذهنیم ترغیب نمود.
پ.ن2: ایده عکس بعد از دیدن نماهنگ ارغوان ، چندی پیش....
سلام...
و من خسته از دنیای مجازی... میخواهم فعلا در واقعیت نفس بکشم...
نفس کشیدن در دنیای واقعی و فعالیت در آنجا برای من که تخصص خاصی در دنیای مجازی ندارم بهتر و البته سودمندتر است. تجربه نشان داده که من در دنیای واقعی موثرتر هستم، هم برای خودم و هم برای بسیاری از آشنایان و اطرافیانم.
گرچه نمیتوانم منکر شوم که این دنیای مجازی برای من خوبی هایش هم تراز دنیای واقعیت هاست. و در چندی از پرتگاه های زندگی نجاتم داد.
از اینجا و این دنیا برای همیشه نمیروم و ارتباطم را قطع نمیکنم. ولی الان احساس میکنم بودن در فضای مجازی، در حال لطمه زدن به من است. و بر هر مسلمانی دفع خطر واجب .
از تمامی عزیزانم و بزرگواران التماس دعا دارم.
در پناه خداوند عظیم...
برمیگردم شاید روزی دیگر، آن روز که بتوانم همچون دنیای واقعی موثر باشم....
سلام...
عصر پنج شنبه و بعد از نیمروز آفتاب، دوباره ابرها. آه خدایا...
وقتی از اولین روز هفته خسته ای و حوصله خودت را نداری، وقتی ناراحتی و پا به پای آسمان گریه میکنی ، وقتی حالت آنقدر خراب است که برای لیله الرغائب هم آرزویی نداری، یعنی دلتنگی...
همان
موقع پشت پرده ی لرزان اشک چشمت به انار آبی سفالی روی تاقچه می افتد ،
می خندی، بلند می شوی ، نماز دیر شده ات را با شرمندگی می خوانی، آب تار ماهی های بیچاره را عوض می کنی، خانه را تمیز می کنی، گل های مامان را آب می دهی ، کیک می پزی و ظرف های تلنبار شده شسته می شوند.
با چایی تازه دم و کیک پشت صفحه شیشه ای نشسته ای به این فکر میکنی که این همه کار فقط یکساعت....
خدا جان شکرت که هنوز با چشمک یک انار آبی سفالی حالم را خوب می کنی....
ممنونم خدا جان...
وقتی با کوچترین چیزها تکان می خوریم، یعنی خدا هنوز ما را دوست دارد.
همدیگر را امشب به فرج دعا کنیم...
اللهم عجل لولیک الفرج...
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود گاهی بساط عیش خودش جور می شود گاهی دگر، تهیه بدستور می شود گه جور می شود خود آن بی مقدمه گه با دو صد مقدمه ناجور می شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود… گاهی برای خنده دلم تنگ می شود گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود گاهی تمام آبی این آسمان ما یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود گاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود ازهرچه زندگیست دلت سیرمی شود گویی به خواب بود جوانی مان گذشت گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود کاری ندارم کجایی چه می کنی بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود قیصر امین پور
سلام...
روزگارم سخت است، سخت....
سخت تر از محاصره نبل و الزهرا.
کاش سرداری بود برای شکست روزهای سخت من...
شود اینکه از ترحم، دمی ای سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلوئی؟
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
بعدا نوشت
حضرت آیت الله
العظمی آقا مرتضی تهرانی برادر بزرگتر مرحوم آیت الله العظمی آقامجتبی تهرانی که
از شاگردان اخلاقی عرفانی امام راحل بوده اند پس از ده ها سال دوری از رسانه ها
اخیرا درباره ی آیت الله خامنه ای مصاحبه ای کرده اند که شگفت انگیز است:
در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ
در بین علمای شیعه واسلام نداریم.
این بزرگوار هم
خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده
است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است. و ایشان کار کرد و من
اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و... کار میکرد. و در کنار همه اینها
کار روحی میکرد. حتماً الان هم دارد. من حتی چند شب پیش آثار حرکت در تهذیب نفس و
تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز میخواند در ایشان دیدم.می پرسید : چگونه
دیدی ؟ با همین چشم ؟ میگویم خیر، با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و
یقین دارم. لاالهالاالله. شب و روزی نیست که من از ایشان ۲۰ مرتبه یاد و برای ایشان
دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا! این نعمت را برای شیعه مستدام
بدار. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما بهجا
نیاوردهاند، چون درک نکردهاند، ولی خدای متعالی چنانچه بخواهد با عمل من و امثال
من نعمت را بگیرد که دیگر چیزی برای ما باقی نمیماند.
ایشان در مقطعی
که خودشان مستقیماً این مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام
دادند، آن قدر بزرگ که نمیشود حجم آن را تعیین کرد.
این آقای
بزرگوار «سلام الله علیه» از طرف حق تعالی مأمور است که این مردمی که انتظار مصلح
را میکشند، ببینند که با کوچکش چگونه برخورد میکنند. مثل حضرت مسلمی که حضرت
سیدالشهدا«صلواتالله علیه» از مکه به کوفه فرستاد.
آثاری که به
عنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده، خیلی بیش از زمان امام خمینی است. نه اینکه
امام نمیتوانستند. خدای متعال از آن بزرگوار آنچه خواسته ایشان عمل کرده، از این
بزرگوار هم آنچه خواسته دارند عمل میکنند. ما الان زیر آسمان نداریم انسانی را که
مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز، این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از
اثباتی و نفی را داشته باشد. این مقدار توفیق را که خدای متعال به ایشان داده به
خاطر این است که شایستگی اش را داشته است. هر کسی که دلش بخواهد که به این نمیرسد